«لغت نامه دهخدا»
[تَ] (مص مرکب) میختن. میزیدن. (صحاح الفرس) : ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت که از هیبتش شیر نر آب تاخت.رودکی. و سنگ اندر کمیزدان و دشخواری آب تاختن. (التفهیم).