«لغت نامه دهخدا»
[کَ] (ن مف مرکب) آزادکرده. آزادشده. عتیق. معتق. محرّر. مولی : همه گفتند ما فرمان تو کنیم و بنده و آزادکرد تو باشیم. (تاریخ سیستان). من آزاد آزادکردان اویم که بنده ست چو من هزاران هزارش. ناصرخسرو.