«لغت نامه دهخدا»
[دَ / دِ] (ص مرکب، ق مرکب)آزادوار. با صفت آزاده. چون آزاده : گشاده درِ هردو آزاده وار(1) میانْ کوی کندوری افکنده خوار.ابوشکور. هزار آفرین باد هر ساعتی بر آن عادت و خوی آزاده وار.فرخی. (1) - رجوع به آزادوار شود.