«لغت نامه دهخدا»
[بَ] (اِ مرکب) جندبیدستر. جندبادستر. قندزقوری. قندقیرس. (مخزن الادویه). گندبیدستر. جندقضاعه. گندسکلابی. خایهء سگ آبی. جندقندز. قسطور. قسطوریون(1) : جندبیدستر آش بچگانست که کند دفع علت صبیان.یوسفی طبیب. (1) - Kastoreum.