«لغت نامه دهخدا»
[اَ ذَ] (ع ص) بریده دست. (تاج المصادر) (زوزنی). بی دست : من تعلم القرآن ثم نسیه لقی الله تعالی و هو اجذم (حدیث). || گرفتار بعلت جذام. || آنکه سرانگشتانش رفته باشد. || افتاده انگشت. (مهذب الاسماء). مؤنث: جَذْماء. ج، جُذم.