«لغت نامه دهخدا»
[اَ] (ع اِ) جِ جزء و جزو. پاره ها. بهره ها. بخش ها : کجا کل آمده باشد چه باشد قیمت اجزا. قطران. شوهر زن را میکشت و میجوشانید و به اجزاء و اعضاء او تزجّی و تغذّی میکرد. (ترجمهء تاریخ یمینی). اجزای وی است هرچه در گیتی با کل چه برابری کند اجزا.قاآنی. این کلمه را در فارسی به «ها» جمع بسته اند : شاه دانستی که وقتی ماهی و گاو زمین کل اجزاهای گیتی را کنند از هم جدا. خاقانی. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجزاء، جمع جزء است، و معانی آن در کلمهء جزء بیان گردید، معنی اجزاء اصلیه و زائده و تفسیرش در ضمن معنی نمو بیان شود.