اجم

«لغت نامه دهخدا»

[اَ جَم م] (ع ص، اِ) استخوان بسیارگوشت. || مرد بی نیزه در حرب. || گوسپند بی شاخ. (منتهی الارب). گوسفند بی سُرو. (تاج المصادر). || شرم زن. || قدح. (منتهی الارب). || بنیان اَجمّ؛ بنیان بی کنگره. (منتهی الارب). بنای بی کنگره. (تاج المصادر). || (اصطلاح عروض) بحری است که اعصب و معقول باشد چنانکه مفاعلتن را فاعلن کنند. (منتهی الارب). جَمّ در وافر، سقوط میم و تاء مفاعلتن باشد فاعلن بماند و آن را اَجمّ خوانند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم). || مقابل اَروَق؛ و اَروَق اسپی است که سوار آن نیزه را میان هر دو گوش آن دراز کرده باشد. (منتهی الارب). ج، جُمّ.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر