«لغت نامه دهخدا»
[اِ] (ع مص) احمام ماء؛ گرم کردن آب. || قضا و تقدیر کردن خدای تعالی چیزی را برای کسی. || نزدیک شدن. || حاضر آمدن. || در اندوه انداختن. || شستن خود را به آب گرم و به آب سرد. || احمام ارض؛ تب ناک گردیدن زمین. || تب دادن. (منتهی الارب). تب آوردن. (تاج المصادر). || تب زده و بیمارغنج شدن. || تقدیر شدن از سوی خدای تعالی. || احمّه الله؛ سیاه گردانید او را خدای. (منتهی الارب).