«لغت نامه دهخدا»
[چَ / چِ] (ترکی، اِ) اَخْچه. اَقْچه. زر یا سیم مسکوک، و توسعاً، هر مسکوکی : وز پی آن تا زند سکه به نام بقاش میزند از آفتاب آقچه موزون فلک.خاقانی. آقچه زر گر هزار سال بماند عاقبتش جای هم دهانهء گاز است.خاقانی. شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر ریخت بهر دریچه ای آقچه زرّ شش سری. خاقانی.