«لغت نامه دهخدا»
[کِ] (ع ص، اِ) خورنده. ج، آکلین : زآنکه تو هم لقمه ای هم لقمه خوار آکل و مأکولی ای جان هوش دار.مولوی. - امثال: دنیا آکل و مأکول است. || مَلِک. سلطان. پادشاه.