«لغت نامه دهخدا»
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالملک عطاش. خوندمیر در حبیب السیر (ج1 ص377) آرد که او بر دزکوه اصفهان رایت عصیان برافراشت و بنا بر آن سلطان (محمدبن ملکشاه) بدانجانب شتافت و بعد از محاصرهء دزکوه بر احمد ظفر یافته او را بکشت. ـ انتهی. وی رئیس ملاحدهء دزکوه بود و سلطان محمد پس از اسارت او فرمود تا در کوچه های اصفهان ویرا تشهیر کردند و قریب صد هزار تن از اهل شهر بتماشای او بیرون آمد و کثافات و قاذورات بر وی می افکندند. در تاریخ سلجوقیه مسمی براحه الصدور در این باب گوید: با انواع نثار خاشاک و سرگین و پشگل و مخنثان حرّاره کنان در پیش بطبل و دهل و دف و میگفتند. حرّاره: عطاش عالی جان من عطاش عالی میان سرهلالی ترا بدز چکارو. رجوع به منتخبات راحه الصدور باهتمام ادوارد برون در روزنامه انجمن همایونی آسیائی منطبعهء لندن سنهء 1902 م. ص609 و رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس ص337 حاشیهء5 و رجوع به ابن عطاش شود.