آکنیدن

«لغت نامه دهخدا»

[کَ دَ] (مص) آکندن. پر کردن. انباشتن. || جای دادن :
آنکه اندر جهان ندارد گُنج
چون توان آکنیدنش در کُنج؟اوحدی.
|| به خاک سپردن. دفن کردن. زیر خاک کردن. دفین کردن :
مرا مرده در خاک مصر آکنید
ز گفتار من هیچ مپْراکنید.فردوسی.
تا نگردد بصدْمه ای بدو نیم
در زمین آکنیده اند ز بیم.نظامی.
آکنیده خمی سفال، در او
آبی الحق خوش و زلال در او.نظامی.
و مشتقات آن تنها از همین یک مصدر آید منتظم.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر