«لغت نامه دهخدا»
[اَ مَ] (اِخ) ابن علویهء اصفهانی کرمانی. وی از اصحاب ابوعلی لغذه بود و در اول شغل تأدیب میورزید سپس بخدمت احمدبن عبدالعزیز و دلف بن ابی دلف عجلی پیوست و ندیمی آندو میکرد و او را رسائلی گزیده است و حمزهء اصفهانی ذکر او آورده است و احمد را رسائلی نخبه است و ابوالحسن احمدبن سعد آن رسائل را در کتابی که در رسائل تدوین کرده است آورده است و احمد را هشت کتاب از انشاء خویش در دعاء هست و رساله ای در پیری و خضاب. و شعر بسیار و نیکو دارد. و از شعر اوست دربارهء احمدبن عبدالعزیز عجلی: یری مآخیر ما یبدو اوائله حتی کأنّ علیه الوحی قد نزلا رکن من العلم لایهفو المحفظه ولا یحید و ان ابرمته جدلا اذا مضی العزم لم ینکث عزیمته ریب و لاخیف منه نقض ما قبلا بل یخرج الحیه الصماء مطرقه من جحرها و یحط الاعصم الوعلا. و نیز او راست در حق احمد: اذا ما جنی الجانی علیه جنایه عفا کرما عن ذنبه لا تکرما و یوسعه رفقا یکاد لبسطه یود بری ء القوم لو کان مجرما. و هم او در باب نای زنی موسوم بحمدان گوید: حذار! یا قوم من حمدان و انتبهوا حذار! یا سادتی من زامر زانی فما یبالی اذا ما دبّ مغتلما بدا بصاحب دار او بضیفان یلهی الرجال بمزمار فان سکروا الهی النساء بمزمار له ثانی. و باز احمد راست: حکم الغناء تسمّع و مدام ما للغناء مع الحدیث نظام لو اننی قاض قضیت قضیه ان الحدیث مع الغناء حرام. و حمزه گوید به سال 310 احمد این بیتها از شعر خویش مرا بخواند و درین وقت 98 سال داشت: دنیا مغبه من اثری بها عدم و لذه تنقضی من بعدها ندم و فی المنون لاهل اللبّ معتبر و فی تزوّدهم منها التقی غنم و المرء یسعی لفضل الرزق مجتهدا و ما له غیر ما قد خطّه القلم کم خاشع فی عیون الناس منظره والله یعلم منه غیرما علموا. و باز گوید در سال صدم عمر خویش این ابیات گفت: حنا الدهر من بعد استقامته ظهری و افضی الی ضحضاح غیثاته عمری و دبّ البلا فی کل عضو و مفصل و من ذا الذی یبقی سلیماً علی الدهر. و هم حمزه گوید احمدبن علویه را قصیده ای است هزار بیتی و آنگاه که آن قصیده ابوحاتم سجستانی را عرضه کردند شگفتی نمود و گفت ای بصریان مردم اصفهان بر شما چیره شدند. و مطلع قصیده این است: ما بال عینک ثرّه الانسان عبری اللحاظ سقیمه الاجفان. و احمدبن علویه راست در هجاء الموفق آنگاه که اصبغ رسولی باحمدبن عبدالعزیز عجلی گسیل داشت و ارسال فوجی از جیش او را درخواست: ادی رسالته و اوصل کتبه و اتی بامر لا اباً لک معضل قال اطرح ملک اصبهان و عزها و ابعث بعسکرک الخمیس الجحفل فعلمت ان جوابه و خطابه عض الرسول ببظر اُمّ المرسل. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج2 ص3). ابن الندیم گوید که او کاتب بود و بعربی شعر نیز می گفت و دیوان او پنجاه ورقه است و رجوع بروضات الجنات ص58 شود.