«لغت نامه دهخدا»
[گَ] (اِ) امعاء سطبر گوسفند و مانند آن بگوشت آکنده : عصیب و گرده برون کن تو زود و برهم کوب جگر بیازن و آگنج را بسامان کن وز این همه که بگفتم نصیب روز بزرگ غدود و زهره و سرگین و خون و فوکان کن. کسائی. چرغند، رونج، ارونج، مالکانه، شاه لوت، زونج، جگرآکند، عصیب، سختو، سغدو، چرب روده، مبار، جهودانه، غازی، لکانه، ولوالی، زناج، اکامه، گاشاک، کدک مترادفات یا انواع آن است. || (ن مف مرخم) آگند. در کلمات مرکبه، انباشته و پرکرده، چون جگرآگنج به معنی جگرآکند : چون لنگ خر مرده آن جعد پرآفت (کذا) چون رودهء ناشسته با روی گه آگنج. سیف اسفرنگ.