«لغت نامه دهخدا»
[اَ مَ] (اِخ) (قلایلی قوز...) او در زمان سلطان احمد ثالث بمقام صدارت ارتقاء یافت و اهل قیصریّه است آنگاه که وی باسلامبول آمد با وساطت بعضی همشهریان خویش باجاق تبرداران داخل شد و آنگاه که یوسف آغا بسمت آغائی دارالسعادهء شریفه منصوب گشت وی قهوه چی باشی و سقاباشی او شد و وقتی که یوسف آغا از خدمت پادشاهی مفارقت کرد احمد با رتبهء میرمیرانی و پس از آن با سمت والیگری وان و بعد با رتبهء وزارت کاپیتان دریا شد و در 1101 ه . ق. معزول گردید و بجزیرهء بوزجه نفی شد و کمی بعد معفو گردید و متعاقب یکدیگر حکومت طربزون و سیواس و قبرس بدو دادند و در 1105 به مقام قائم مقامی رکاب همایون نائل شد و سپس والی دیاربکر و بغداد و ادرنه گردید. در این وقت روسیه بقلعهء آزاق تسلط یافته بود و او مأمور تخلیص آن قلعه با سمت والی گری طربزون گردید و چون در عزیمت وی تسریع میکردند بعضی اتباع او وی را اغفال کرده و بترسانیدند و از اینرو متواری و پنهان شد و سپس والدهء سلطان شفاعت کرده و او را اجازهء اقامت در بروسه دادند و مدّتی بعد بار دیگر وزارت بدو مفوض داشتند و سپس والی قندیّه گردید و چون مردم نهایت از وی مدح و از اعمال او رضایت نشان میدادند محرمانه او را از قندیّه باستانبول جلب کردند و در 1116 بمسند صدارت ارتقاء یافت و چون پس از 80 روز عدم اقتدار او برای این منصب معلوم شد وی را معزول کرده و به لمنی تبعید کردند و سپس باحترام پیری او محافظی جانیه را به وی دادند و برای پاره ای شکایات که مردم از وی داشتند او را به استان کوی نفی و تبعید کردند و باز کرت دیگر او را محافظی اینه بختی دادند و در آنجا بسال 1127 ه . ق. درگذشت. رجوع به قاموس الاعلام شود.