ارقم

«لغت نامه دهخدا»

[اَ قَ] (ع ص، اِ)(1) ارقش. مار پیسه. (منتهی الارب). مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). مار ابلق سپید و سیاه. ماری که در پوست آن نقش سیاه و سپید باشد، چنانکه گوئی نوشته اند. مار سیاه که نقطه های سفید بر پشت دارد. (غیاث). نوعی از مار که زهری سخت کشنده دارد و گویند او بدترین مارها باشد. مار نابکار. ماری که خطهای سرخ و سیاه و خاکی رنگ دارد. || یا مار نر و مادهء آن رقشاء است. ج، اَراقم. (منتهی الارب) :
شیری که شهنشاه بدان شیر نهد روی
از بیم شود موی بر او افعی ارقم.فرخی.
مبارزان را گردد در آن زمین از بیم
بدست نیزه و زوبین چو افعی ارقم.فرخی.
خاقانیا ز عالم وحشت مجوی انس
کانفاس عیسی از دم ارقم نیافت کس.
خاقانی.
با لطف کفش گرفت تریاق
چون چشم گوزن، کام ارقم.خاقانی.
عقرب ندانم اما دارد مثال ارقم
از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر.
خاقانی.
صد کاسه انگبین را یک قطره بس بود
زان چاشنی که در بن دندان ارقم است.
ظهیر فاریابی.
خلاف حضرت تو موی کرده بر تن اعدا
ز باد رمح تو افعی، ز بیم تیغ تو ارقم.
امامی هروی.
(1) - Serpent Jaspe. Serpent de blanc et de noir.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر