ارنب

«لغت نامه دهخدا»

[اَ نَ] (ع اِ)(1) خرگوش. (صراح) (غیاث). توشقان. دوشان. خرگوش نر یا خرگوش ماده. و یا خرگوش ماده را ارنب و نر را خزز گویند. (منتهی الارب). ج، اَرانِب، اَران. (منتهی الارب). ارنب بالیونانیه لاغوس(2) و اللطینیه لابره و العربیه خزز و البربریه بابرزست و السریانیه أرنبا و العبریه أرنبست و الاغریقیه و الفارسیه لغوس. رجوع به تذکرهء ضریر انطاکی و البیان و التبیین چ سندوبی ص 33 و 34 و 40 و 118 و رجوع به ارنب بری و خرگوش شود :
بی فروغت روز روشن هم شب است
بی پناهت شیر اسیر ارنب است.مولوی.
-ارنب اهلی(3)؛ خرگوش رام.
|| کلا کموش کوتاه دم. (منتهی الارب). || نوعی از زیور. (منتهی الارب). قسمی از زیور زنان. || سربینی مردم. (مهذب الاسماء). ارنبه. || ریگ پشته. (کنز اللغات). پشتهء ریگ. (منتخب اللغات). || نام گیاهی است. (کنز اللغات) (کشف اللغات) (شمس اللغات) (منتخب اللغات). داروئی است. (مؤید الفضلاء از زفان گویا). || گورخر. (مؤید الفضلاء از دستور).
(1) - Lievre. os.
(2)
(3) - Lapin.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر