«لغت نامه دهخدا»
[اِ پَ] (اِ) سپر. جُنّه. (برهان). تُرس. مجنّ. جَوب. فَرْض. مِجْنَب. دَرَق : بر او گردن ضخم چون ران پیل کف پای او گرد چون اسپری.منوچهری. پیش این فولاد(1) بی اسپر میا کز بریدن تیغ را نبود حیا.مولوی. اسپری باشم گَهِ تیر خدنگ.مولوی. -کرگ اسپر؛ سپر از پوست کرگدن : بنیزه بگشتند و بشکست پست کمانها گرفتند هردو بدست ببارید تیر از کمان سران بروی اندر آورده کرگ اسپران.فردوسی. || در اصطلاح بنّایان، دیوار میان دو مجرّدی از بیرون سو(2). بدنهء دیوار درسته ای از آجر و غیر آن که زیر طُرّه باشد بر قسمت بیرونی عمارت. (1) - ن ل: الماس. (2) - Corniche.