«لغت نامه دهخدا»
[اِ تِ حَ] (ع مص) مباح کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). حلال کردن. روا کردن. || مباح یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). حلال یافتن. || از بن برکندن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). از بیخ کندن. ریشه کن کردن. استیصال: استباحهم؛ از بن برکند آنان را. (منتهی الارب).