استحجار

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ] (ع مص) حجره ساختن. || دلیر گردیدن. (منتهی الارب). || سنگ شدن. به سنگ بدل گشتن. بستن خلطی چون سنگ. تحجر. سنگی گرفتن. عظیم سخت شدن(1).
-استحجار طین؛ سخت شدن گِل چون سنگ. (زوزنی) (منتهی الارب). رجوع به مستحجر شود.
(1) - S'indurer.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر