«لغت نامه دهخدا»
[اِ تِ] (ع مص) حجره ساختن. || دلیر گردیدن. (منتهی الارب). || سنگ شدن. به سنگ بدل گشتن. بستن خلطی چون سنگ. تحجر. سنگی گرفتن. عظیم سخت شدن(1). -استحجار طین؛ سخت شدن گِل چون سنگ. (زوزنی) (منتهی الارب). رجوع به مستحجر شود. (1) - S'indurer.