«لغت نامه دهخدا»
[اُ تُ خوا / خا رُ] (اِ مرکب)همای بود. گویند که غذای او استخوان باشد. (جهانگیری). پرنده ایست که آنرا بعربی همای گویند و غذای او استخوان جانوران باشد. (برهان). استخوان خوار. استخوان رند، در این شعرها اشاره به این اسم هماست: غلیواج از چه میشوم است از آنکه گوشت برباید همای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد. عنصری. همای بر سر مرغان از آن شرف دارد که استخوان خورد و آدمی نیازارد.سعدی.