استردن

«لغت نامه دهخدا»

[اُ تُ دَ] (مص) ستردن. پاک کردن. (جهانگیری). پاک ساختن. (برهان). محو ساختن. (جهانگیری). محو کردن. (برهان) :
از جا نبرد چیزی آنرا که تو جا دادی
غم نسترد آن دل را کو را ز غم استردی.
مولوی.
|| تراشیدن. (جهانگیری) (برهان). تراشیدن مو. (غیاث). || مؤلف مؤید الفضلاء گوید: در فرهنگی بمعنی ساخته شدن بنظر آمده.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر