«لغت نامه دهخدا»
[اِ تِ] (ع مص) طلب علاج کردن. (غیاث). -استعلاج بیمار؛ معالجه طلبیدن. درمان خواستن او. || زفت شدن پوست. (زوزنی). زفت پوست شدن. (تاج المصادر بیهقی). درشت گردیدن پوست. (منتهی الارب). سخت شدن پوست. ستبر و سخت شدن پوست.