«لغت نامه دهخدا»
[اِ تِ] (ع مص) برابر یکدیگر شدن. (منتهی الارب). برابر شدن. (غیاث). برابر شدن با. برابر گردیدن. (منتهی الارب). برابری. یکسانی. همواری: استویا؛ با همدیگر برابر و مانند شدند. (منتهی الارب) : تا آفتاب رایش در خط استواست روز و شب عدو و ولی دارد استوا.؟ || معتدل گردیدن. (منتهی الارب). اعتدال. میانهء افراط و تفریط. رجوع به اعتدال شود. توازن: استواء خلق؛ اعتدال آن. || راست شدن. (تاج المصادر بیهقی) (وطواط). || راستی. مقابل انحناء : تا خط مستویست بر این چرخ منحنی چرخ استوا نگیرد و خط وی انحنا.؟ || قرار گرفتن. استقرار. خلاف تلون : بگذر از مستی و مستی بخش باش زین تلون نقل کن در استواش.مولوی (مثنوی). || بنهایت جوانی و عقل رسیدن یا چهل ساله گردیدن. (منتهی الارب). بتمامی جوانی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). بکمال جوانی رسیدن. (وطواط): استوی الرجل. (منتهی الارب). || قصد چیزی کردن. (تاج المصادر بیهقی). اراده کردن بسوی چیزی. (منتهی الارب). آهنگ کردن. (وطواط). || بر چیزی اقبال کردن. (تاج المصادر بیهقی). متوجه شدن بچیزی. (از منتهی الارب). || دست یافتن. (وطواط). دست یافتن بر چیزی. (تاج المصادر بیهقی). مستولی شدن بر چیزی. (منتهی الارب). استیلاء. || استواء بر...؛ بر پشت ستور قرار گرفتن. (تاج المصادر بیهقی): استوی علی الفرس؛ بر پشت اسب سوار شد و قرار گرفت. برآمدن بر... || قائم و راست کردن چیزی را. (از منتهی الارب). || هلاک شدن: استوت به الارض؛ هلاک شد در آن. (منتهی الارب). || ظاهر شدن. || پرداختن به: ثم استوی الی السماء. (قرآن 41/11). || (اِ) مجازاً، وقت نیمروز. (غیاث).