«لغت نامه دهخدا»
[اِ] (ع مص) بشب راه رفتن. (غیاث). بشب رفتن. (تاج المصادر بیهقی). سری. مسری. || در سراه درآمدن. بسوی سراه شدن. (منتهی الارب). || نزدیک شدن هنگام خایه کردن. - اسراء جراده؛ قریب بیضه نهادن رسیدن ملخ. (منتهی الارب). تخم گذاری ملخ نزدیک رسیدن. || سیر کنانیدن بشب : سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر. (قرآن 17/1). || از خود افکندن، چنانکه جامه را. || (اِخ) معراج رسول. - حدیث اسراء؛ حدیث معراج.