«لغت نامه دهخدا»
[اُ طُمْ مَ] (ع اِ) اصطمه. میان چیزی: اسطمه القوم؛ میانهء قوم، و اشرف و بهتر ایشان. || فراهم آمدنگاه مردمان و معتمدعلیه ایشان. (منتهی الارب). || میانهء دریا. اسطم.