اسفنجه

«لغت نامه دهخدا»

[اِ فَ جَ] (معرب، اِ)(1) اسفنج. (منتهی الارب). بمعنی اسفنج است که ابر مرده باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری). چیزی است که سرتراشان با خود میدارند و به آن آب برمیگیرند. ابر کهن. ابر مرده. رغوه الحجامین. رجوع به اسفنج شود.
(1) - eponge.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر