«لغت نامه دهخدا»
[اِ] (اِ مرکب) اسفیذروی. فلزی است : و هر بامداد که شیر خواهند دوشید قدحی چینی پاکیزه یا آبگینه یا اسفیدروی بگیرند و بچند آب بمالند و بشویند پاک. (ذخیرهء خوارزمشاهی). بیرونی در الجماهر ص264 آرد: فی ذکر الاسفیذروی، و هو اسم فارسی، معناه النحاس الابیض و یسمی صفراً و ذلک بالشبه اولی بصفرته. قال ابوتمام: کثره الصفر یمنه و شمالاً اضعفت فی نفاسه العقیان. و قال ابوسعیدبن دوست: یقولون لی لما قنعت ببلغه من العیش لاتقنع من التبر بالصفر و لست بصفرالقلب عن طلب العلی و لکن یدی صفر من البیض و الصفر. و نیز رجوع به الجماهر بیرونی ص187 شود.