«لغت نامه دهخدا»
[اَبْ با] (ع ص، اِ) سوزنگر. سوزن فروش. || کیک. || چاه کن. کن کن. مقنی. || اشیاف ابار؛ دوائی است درد چشم را. || رصاص اسود. سرب سوخته.