«لغت نامه دهخدا»
[یَ زَ] (حامص مرکب) شغل و صفت یزکدار. (یادداشت مؤلف). پیشقراولی سپاه کردن : یزکداری از دیده نگذاشتند یتاقی که رسمی است می داشتند.نظامی. در یزکداری ولایت جود دولت تست پاسدار وجود.نظامی. و رجوع به یزک و یزکدار شود.