«لغت نامه دهخدا»
[یَ / یِ چَ / چِ مَ / مِ] (اِ مرکب) (از: یک + چشمه) یک نمونه. بخشی. گوشه ای. انموذجی: یک چشمه از فنون کشتی گیری عرضه کرد. - یک چشمه کار؛ کار خوب و آراسته. (آنندراج) (غیاث). - یک چشمه کردن؛ کنایه از زیب و زینت کردن. (آنندراج) : عروس صبحدم یک چشمه کرده به بام چارمین ایوان برآمد. میرخسرو (از آنندراج).