«لغت نامه دهخدا»
[بَ دَ / دِ] (نف) پیداکننده. واجد. که یابد. ج، یابندگان. مرخم یابنده، «یاب» است که در ترکیب با کلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود : به هر زیر برگی شتابنده ای است به هر منزلی راه یابنده ای است.نظامی. یابندهء فتح کان جزع دید بخشود و گناهشان ببخشید.نظامی. چنین زد مثل شاه گویندگان که جویندگانند یابندگان.نظامی. سایهء حق بر سر بنده بود عاقبت جوینده یابنده بود.مولوی. جست او را تا ز جان بنده بود لاجرم جوینده یابنده بود.مولوی. -امثال:جوینده یابنده است.