«لغت نامه دهخدا»
[یَ تَ مِ] (ع فعل، ق) گمان میرود و احتمال می دهد و شاید. (از ناظم الاطباء). شاید. مگر. ممکن است. بوکه. یمکن. ظاهراً. همانا. تواند بود. تواند بودن. (یادداشت مؤلف) : دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی که یحتمل که اجابت بود دعایی را. سعدی.