یخ شدن

«لغت نامه دهخدا»

[یَ شُ دَ] (مص مرکب) انجماد. منجمد شدن. یخ زده گشتن. به حالت یخ درآمدن. فسردن. مبدل شدن آب به یخ بر اثر سرما : من به هیچ حال صواب نمی دانم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص575).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر