«لغت نامه دهخدا»
[یَ / یِ وَ] (ص نسبی)یک سمتی. یک سویی. یک جهتی. متمایل به یک جهت. - یک وری افتادن؛ در تداول عوام، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. (یادداشت مؤلف). - یک وری شدن کار؛ فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. (یادداشت مؤلف). - یک وری کردن کار؛ فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. (یادداشت مؤلف). - یک وری نگاه کردن؛ به یک چشم نگریستن. (یادداشت مؤلف). || در تداول عوام، کج. وریب. (یادداشت مؤلف).