یگان

«لغت نامه دهخدا»

[یَ / یِ] (ص نسبی، ق مرکب) یکان. یک یک : پس یوسف ایشان را می خرید یگان و دوگان. (ترجمهء تفسیر طبری ج3 ص788). || تنها. فرد. منفرد. بی همتا. بی نظیر :
هرکه در این دیرخانه مرد یگان است
تا به دم صور مست درد مغان است
ور به دم صور با هش آید از آن درد
نیست مبارز که محبب تن و جان است
ذره اگر بی عدد به راه برآید
ذره که باشد چو آفتاب یگان است.
عطار.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر