«لغت نامه دهخدا»
[یَ] (ترکی، اِ) ولیعهد. نایب السلطنه. (یادداشت مؤلف) : هر رئیسی از رؤسای ترک را اعم از سلاطین و دهقانان ینالی است. (مفاتیح). و رجوع به ینالتکین شود. || لقبی از القاب امراء ترک (و جناس آوردن با نالیدن، تقدیم یاء ینال را بر نون تأیید می کند). (یادداشت مؤلف) : کوه از غم بی باکی و طغیان تو نالد بیهوده تو چون در غم طوغان و ینالی. ناصرخسرو. بر آزادگان کبر داری ولیکن ینال و تکین را ینال و تکینی(1).ناصرخسرو. از بندگان حضرت شاهان سپر فکنده قیصر کم از یماکش سنجر کم از ینالش. خاقانی. || مجازاً، مُغُل. ترک. (یادداشت مؤلف) : زشت بُوَد بودن آزاده مرد(2) بندهء طوغان و عیال ینال.ناصرخسرو. هستم ز نسل ساسان نز تخمهء تکین هستم ز صلب کسری نز دودهء ینال. مجد همگر. || مجازاً، غلام ترک. غلام مغولی : بر آزادگان کبر داری ولیکن ینال و تکین را ینال و تکینی.ناصرخسرو. (1) - ینال و تکین دوم به معنی غلام است. (2) - ایرانی.