«لغت نامه دهخدا»
[اِ] (ع مص) سخت بتافتن. (زوزنی). رَسن دوتا تافتن. جامه به ریسمان دوتا بافتن. || استوار کردن. کار محکم کردن. || بستوه آوردن. سُته کردن. تنگ آوردن. بجان آوردن. || گران کردن. || سختی. || ملول کردن. گرانی کردن. دردسر دادن : ای بتو دل گشته خرم قوی سخت قوی پشتی دارم بتو تا بضرورت نرسد کار من والله کابرام نیارم بتو.مسعودسعد. || شکوفه برآوردن. || مقابل نقض. - ابرام کردن حکمی؛ مقابل نقض کردن آن. - محکمهء نقض و ابرام؛ محکمهء تمیز. و در فارسی با آوردن و کردن صرف شود.