«لغت نامه دهخدا»
[اَ بِ] (اِخ) اَوِستا. اَستا. اَبستاق. وِستا. ستا. اوستاک. آبستا. اَبستاغ : همچو معماست فخر و همت او شرح همچو ابستاست فضل و سیرت او زند. رودکی. چو گلبن از بر آتش نهاد(1) عکس افکند بشاخ او بر، دُرّاج شد ابستا(2)خوان. خسروانی. و [ زردشت ] کتاب بستاق که ایشان ابستا و وستا خوانند بر گشتاسب عرضه کرد. (مجمل التواریخ). فرهنگ نویسان و بعض مورخین که ابراهیم را زردشت گمان برده اند اوستا را نیز صحف ابراهیم دانسته اند و این غلطی فاحش و خطائی روشن است. رجوع به اوستا شود. (1) - ن ل: از گل آتش بهار. از تن آتش نهاد. (2) - ن ل: اوستا.