«لغت نامه دهخدا»
[اَ کَ] (ع ص) گنگ. گنگ لاج. مؤنث: بَکْماء. ج، بُکم : زیرا که جهان ز آزمایش بس نادره ناطقی است ابکم.ناصرخسرو. کرد عقلم نصیحتی محکم که نکوگوی باش یا ابکم.سنائی. همه گویندهء فسق و فجوریم ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.سنائی. گر فی المثل باکمه و ابکم نظر کنی بی آنکه در تو معجز عیسی مریم است بینا شود بهمت تو آنکه اکمه است گویا شود بمدحت تو آنکه ابکم است. سوزنی.