«لغت نامه دهخدا»
[تَ اَ] (اِ مرکب) فروزینه. ذکوه. ذکیه. (حبیش تفلیسی). || رکو و پنبه و قاو که از چخماق آتش بدان افتد. || (نف مرکب) مجازاً، گویندهء سخنان تند و خشمناک : آن دل شده زآن فسانه شد تیز بگشاد دهان آتش انگیز.؟