بازرندیدن

«لغت نامه دهخدا»

[رَ دی دَ] (مص مرکب) رنده کردن. صاف کردن. تراشیدن. زدودن :
چشم دلت از خواب غفلت باز کن
زنگ جهل از دل به دانش بازرند.
ناصرخسرو.
و رجوع به رندیدن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر