بازوزنان

«لغت نامه دهخدا»

[زَ] (نف مرکب، ق مرکب)بازوزننده. در حال بازو زدن. بمجاز بال زننده. شناکننده :
اجل بازوزنان هر سو همی رفت
به خون اندر چو مردان شناور.
ازرقی (از آنندراج)(1)
(1) - صاحب آنندراج این بیت را در ذیل بازو زدن بمعنی بازو کوفتن آورده چنانکه پهلوانان در وقت کشتی زنند.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر