بازینج

«لغت نامه دهخدا»

[یَ] (اِ مرکب)(1) چنجولی. تاب. دودَأت (السامی فی الاسامی). رسنی دو تا از سقف فروهشته که بر میان آن رسن بنشینند و پای فرو هلند و بباد زور خویش همی آید و میشود :
زتاک خوشه فرو هشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بازینج بازیگر.
بوالمثل (از فرهنگ اسدی نخجوانی).
و رجوع به بازپیچ و بادپیچ شود.
(1) - صحیح کلمهء بادپیچ است. رجوع به بادپیچ شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر