باسک

«لغت نامه دهخدا»

[سُ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و سبب آن خواب یا خمار است. (برهان) (هفت قلزم) (انجمن آرای ناصری). پاسک. دهن دره که به هندی آنرا جماهی گویند. (غیاث اللغات). خمیازه که آنرا آسا و فاژ و فاژه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). آسا. فازه. دهان دره. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 172). فازه که از خواب و خمار باشد. (آنندراج). آنکه دهن از هم باز شود از کاهلی یا از غلبهء خواب و آنرا آسا و اسا و پاسک و خامیازه و دهان دره و دهن دره و فاژ و فاز نیز گویند. به تازیش ثؤباء نامند. (شرفنامهء منیری) :
چو باسک کند ماه من از خمار
قرار از مه نو نماید فرار.لبیبی (از شعوری)(1).
ای برادر بیار کاسهء می
چند باسک زنم ز خواب و خمار.
طیان مروزی (از جهانگیری و آنندراج). || خواب آلودگی. (ناظم الاطباء).
(1) - این شعر در آنندراج به سراج الدین قمری نسبت داده شده است.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر