«لغت نامه دهخدا»
(اِ) جِ باغ. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) : [ قزوین ] باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ مانعی از دخول در باغات نبود. (سفرنامهء ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص4). از این شط العرب دو جوی عظیم بر گرفته اند... و از این نهرها جویهای بیحد برگرفته اند... و بر آن نخلستان و باغات ساخته. (همان کتاب ص113). در انجمن بساتین و باغات و چمن حدائق و جنات که هر یک بهشت را بحقیقت از نزاهت و خوشی چشم و چراغ است. (از ترجمهء محاسن اصفهان آوی). تا معتصم، علی بن عیسی را بالشکری چند بر سر ایشان فرستاد. و سراها و منازل و باغات و بساتین ایشان را بسوزانید. (تاریخ قم). که ناگاه از طرف باغات شهر برآمد یکی گردآشوب دهر. هاتفی (از آنندراج).