«لغت نامه دهخدا»
[قِ] (ع ص) زمین گیاه برآوردهء سبزشده. (ناظم الاطباء). بقلت الارض؛ انبتت؛ زمین گیاه برآورد و سبز شد. ابقل الرمث؛ اخضر؛ سبز شد شوره گیاه فهو باقل.(1)(از تاج العروس) (از اقرب الموارد). مخضر. سرسبز: رمث باقل؛ ای رمث مخضر. (از اقرب الموارد). زمینی که درو تره باشد. || برآمده (نیش شتر): بباقل الناب کالقرقور والساج. (از اقرب الموارد). || تره فروش. (غیاث اللغات) (آنندراج). سبزی فروش. (یادداشت مؤلف). || کودک نشان ریش برآورده. (غیاث اللغات) (بهار عجم). (از آنندراج). نشان ریش پدید آمده. (مهذب الاسماء). (1) - در این معنی باقل اسم فاعل از ابقال است و بجای مبقل آمده است.