بدباطن

«لغت نامه دهخدا»

[بَ طِ] (ص مرکب) منافق و دورو. (آنندراج). بدفطرت. بدذات. بددل. (ناظم الاطباء). که بد کسان خواهد: عَوِر. خوش ظاهر بدباطن. (یادداشت مؤلف). طناقه؛ بدباطن گردیدن. (منتهی الارب) :
ز خاکساری بدباطنان فریب مخور
شود گزنده چو زنبور گشت خاک آلود.
صائب (از آنندراج).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر