بدسگالی

«لغت نامه دهخدا»

[بَ سَ / سِ] (حامص مرکب)بدسگال بودن. مقابل نیکوسگالی. (فرهنگ فارسی معین): و با این همه رنج قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر. (کلیله و دمنه). کید، مکیدت؛ بدسگالی. (منتهی الارب).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر