بدنشین

«لغت نامه دهخدا»

[بَ نِ] (نف مرکب) که بد نشیند. بدنشیننده(1) :
مثال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا
که چشم بد بقدر نقش باشد در کمین اینجا.
صائب (از آنندراج).
بگذر ز قمار بوسه بازی
اینجاست که نقش بدنشین است.
کلیم (از آنندراج).
و رجوع به نشستن و مشتقات آن شود.
(1) - اکثر با لفظ نقش و قمار مستعمل می شود. (آنندراج).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر