«لغت نامه دهخدا»
[بَ نِ] (نف مرکب) که بد نشیند. بدنشیننده(1) : مثال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا که چشم بد بقدر نقش باشد در کمین اینجا. صائب (از آنندراج). بگذر ز قمار بوسه بازی اینجاست که نقش بدنشین است. کلیم (از آنندراج). و رجوع به نشستن و مشتقات آن شود. (1) - اکثر با لفظ نقش و قمار مستعمل می شود. (آنندراج).